نمیدونم چرا اکثرا ادم ها انرژی زیاد و ذوق و شادی بیش از حالت معمولی رو برنمی تابند
یجورایی ناخوداگاه عادت دارن این ها رو همین که در فردی دیدن سرکوب بکنن
مردم سرکوب گر اعتماد به نفس و شادی ان ...
نمی دونم چرا سطح عمومی انرژی ادم ها خیلی پایینه و این تو ذوق می زنه نمیشه با خیلی ها به قولی حال کرد
خنده و شادی با دیدن بعضی ها رو لبهات می ماسه
اونی که میخوایی نیستن
اگه غمگین و افسرده باشی خیلی همتا برات پیدا میشه ولی وقتی شاد و شلوغی یجوری از استانه تحملشون رد میشه
دست خودشون نیست خب باهات نمی تونن به توازن برسن و این میشه .
این موقع است که برای رفع هیجانات و شادی های اصیلت که خیلی سرکشن رو به عالم و کس دیگه ای میاری
اخه این ها نه تنها راضی ات نمیکنن تو ذوقت هم میزنن
مجبوری یه ارتباط دیگه ای رو تجربه کنی نا خوداگاه این میل و اشفتگی تو رو هل میده به لایه ی دیگه ای از جهان یجورایی پرده ها رو میشکافی
بعد می فهمی که چقدر خوب بوده از ادما ضد حال خوردی و راضیت نکردن
اگه راضی میشدی همون جا پست و پایین می موندی
همه چی ات مرتفع میشه اوج میگیری
این موقع دلت بخاطر ادم ها به درد نمیاد به خاطر دوری یک انسان هم دلت به درد نمیاد فقط دوسشون داری فقط مهربونی ولی نیازت بالاتر ازین هاست ..
می فهمی رابطه با ادم ها هم یه ازمون و مرحله بوده که باید ازش رد میشدی نه اینکه می موندی ...
هرچی بیشتر جلو میری بیقراری بیشتر میشه باز مجبوری حرکت کنی س************ی در کار نیست
حجم انرژی ات هر بار تصاعدی بالاتر میره
وقتی یه ویوی جدید میبینی میگی اها پیداش کردم ولی نه بعدا میبینی باز یه پله بالاتر داره خودنمایی میکنه تو لایه های زندگی ت
گاهی تحمل حس های مسیر جدید برات سخته نمی دونی باید چیکار کنی یه گیجی خوش طعمه هی مزه مزه میکنی عشق می کنی ولی سخته
اینجاست که بجز اشک و ناله کاری ازت ساخته نیست ...
زندگی و حالات روح خیلی سیاله جاریه اگه مسیرش رو پیدا کنه لذت هایی که میبره از تصورمون خارجه ..